یکشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۹

دوستي خاله گربه

بعضي از همكاران علاقه بسياري به دوستي دارند، البته فقط تا وقتي كه از اين دوستي، يكطرفه بهره ببرند. چند روزي بود كه ديدم يكي از همكاران با من سرسنگين است. امروز علت را جويا شدم كه چرا؟ توضيح قرمودند كه شما دوستي را دو هفته پيش ثابت كرديد. تا ظهر فكر كردم كه دو هفته پيش بنده چه ظلمي در حق اين بنده خداي بي ادعا! روا داشته ام. داستان از اين قرار بود:
[همكار از من خواست كه براي فلان طراحي بايد چه كار كنم (لازم به ذكر است كه فلان طراحي كاري است كه براي يادگيري من حدود يك ماه و نيم مطالعه ميكردم). من كلياتي توضيح دادم، يك مورد مثال حل كردم و ارجاع دادم به منبعي كه خود از روي آن ياد گرفته بودم. اين فرايند تقريبا يك ساعت به طول انجاميد و اين روزها ربع ساعت هم براي من بسيار مهم و حياتي است. در پايان توضيحات به طرز عجيبي متوجه شدم كه خبري از تشكر نيست!! اين در حالي بود كه احساس مي‌كردم چون خيلي لطف بزرگي كرده ام يك قدرداني كلامي اساسي در راه است.‍]
علت ناراحتي را اين‌طور تحليل كردم كه اين بنده خدا انتظار داشته كه من از الف تا ي اين بحث را برايش تدريس كنم بي چشم‌داشت. هر چقدر به مخيله فشار آوردم به ياد نياوردم كه از طرف ايشان لطفي يا كمكي به من رسيده باشد.
پ.ن: نيازي هم به نتيجه گيري نيست.والّا

۱ نظر:

سراب ساز سودا ستیز گفت...

یک اصل در محیطهای کاری وجود دارد و آن اینکه همکار، همکار است و نباید او را با دوست اشتباه گرفت.