رفته بودیم به گرد خیابانها بـگردیم, روبهروی گراد جای پارک بود, والده گـیـر دادهاند پدر پالتو بخرند, گرد پیری به سر و ریش پدر نشسته, من ناراحت میشوم. سوار ماشین می شویم, گردنم گرفته و درست نمی گردد, سپر عقب میخورد به گـارد پیادهرو. شام میرویم رستوران, من فسنجان میخورم چون گردو دارد.
پ.ن: منظورم اینه که خبری نیست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر