ساعت سه بعدازظهر روز شنبه است. از اقضای روزگار امروز یک یک دوهزارویازده است. همکار مسیحی ما سه روز مرخصی گرفته و نیست. آفتاب زمستانی وسط اتاق دراز کشیده و دو تن از همکاران در چرت ناز به سر میبرند!
من کارکردنم نمی آید و بعد از یک وبگردی تصمیم گرفتم تا وبلاگی تدارک ببینم از برای اوقات بیکاری. هنوز نقشه راه روشنی برای اینجا ندارم. ببینیم چی پیش میاد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر