امروز آبدارچی شرکت گیر داده بود تا از من در بیاورد که نتیجه بازی امشب چه میشود. دو بار بنده خدا را فر دادم ولی ولکن نبود. بار سوم گفتم آقاجان میبازیم دست از سر کچل من بردار, میبینی که چقدر کار ریخته سرم, بیخیال. خیلی ناراحت شد, با اندوهی گفت: جدی یعنی نمیزنیم؟ من که بدجایی گیر کرده بودم گفتم انشاءالله که بزنیم ولی کرهای ها حرفهای ترند و کارشان حساب کتاب بیشتری دارد. با حس شکست خوردگی و همانطور که لیوانها را جمع میکرد گفت: ولی بچه های ایران غیرت دارن, غرور ملی ما رو اونا ندارن. گفتم حالا ما ببریم و حتی قهرمان شویم به تو چه میرسد؟ گفت: خب خوشحال میشیم ما دلمون خوشه به همین چیزا. گفتم صد البته من هم خوشحال میشوم ولی اگر هم باخت من ناراحت نمیشوم.
بازی که تمام شد و حذف شدیم به فکر آبدارچی و ناراحتیش افتادم, یاد حرفش در مورد غرور ملی کردم. بازیکنان ایران بعد از باخت گریه نمی کردند, همانطور که در بازی عصبی بودند بهت زده نگاه میکردند. ملت مغرور ما انگار نمیخواهد جز غرور و غیرت به بقیه ابزارها تکیه کند.
پ.ن: نمیدونم چرا به دلم افتاده بود خیابانی الانه که بگه "جدال نوادگان جومونگ و رستم" نگفت لامصّب.
۲ نظر:
1) بنظر میاد این آقای آبدارچی نقش خیلی پررنگی در وقوع حوادث شرکت شما داره. البته این کاملا طبیعیه. چون اصولا آبدارچی پررنگ ترین حضور رو در بین پرسنل از خودش نشون میده.
2) من نتیجه گیری این پست رو دوست داشتم. اینکه برای انجام دادن یه کاری به جز "یا علی" به چیزهای دیگه هم نیازه.
3) آقا پ.ن عالی بود! من حتی در تعجب بودم که جریان این فوتبال ناب ایرانی چیه این آقا هی تکرار میکنه.
خياباني يه دونست!!!... خدايي فكر نكنم هيچ جاي دنيا مردم موقع ديدن فوتبال بيشتر از ديدن فيلم هاي مستر بين، بخندن!!! (البته خنديدن به اراجيف آق جواد، اعصاب پولادين ميخواد!!!...)
يه متني نوشته بودم در مورد گزارش اولش در اين دوره كه گير داده بود به جاي "شاهزاده هاي پارسي" ميگفت شيران سرزمين پارس!!!...شايد يه وقتي گذاشتمش تو بلاگ، فعلا در حد ايميله!!!....
شاد باشي آقاي مرفهِ اول ماه!!!؛)...
ارسال یک نظر