سه‌شنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۹

سكوت سقوط سكوت

نقل محافل اين روزها سقوط است. آنقدر ايميل و خبر از ابعاد حادثه به دستمان مي رسد كه نمي شود به آن فكر نكرد.در آفيسمان همه همكاران متناسب با روحيات در رابطه با اين حادثه اسفناك نظري ميدهند. من مشكلم اين است كه چرا ما هرازگاهي كه جان عده اي به خطر مي افتد يا عده اي جان عزيزشان را ميدهند، يادمان مي افتد و دوباره سكوت حاكم مي شود. براي همكاران خاطره اي از آخرين پروازم كه در آستانه سقوط بود را تعريف كردم و گفتم كه پس از آن، پرواز با هواپيماهاي ايران را تحريم كرده ام. حتي اگر اين تحريم كوچك من تاثيري براي ناوگان هواپيماهاي ايران نداشته باشد لااقل از چنين مرگي اجتناب كرده ام. شرايط كار و زندگي من طوري است كه نياز به پرواز زياد حس مي شود ولي من دور اين يكي را خط كشيده ام. من كاري به علل تحريم و اينها ندارم ولي نتيجه اش اين مي شود كه هر هواپيمايي در ناوگان باقي مي ماند و علت آن را تحريم اعلام ميكنند.
اين قصه مرگ جاده اي، چه زميني چه هوايي چه دريايي سالانه جان ده بيست هزار نفر را مي گيرد و به صدها هزار نفر آسيب هاي جسمي و روحي جدي مي زند و ما فقط در حد حرف و تاسف عكس العمل نشان مي دهيم.
چه بايد كرد: براي چند دقيقه فكر كنيد كه جلوي كدام قسمت را مي توانيد بگيريد.كسي به فكر نيست شما به فكر باشيد.

۱ نظر:

سراب ساز سودا ستیز گفت...

راهی ندارد. راهش این است که سوار هواپیما نشویم. نان سنگک و بنزین و برق و گاز نیست که مایحتاج زندگیمان باشد. سفر هوایی نرویم. بیشتر در راه باشیم تا هم خیالمان راحت باشد، هم خیالشان ناراحت. هواپیما ماهانه چندین میلیون هزینه نگهداری دارد. داغان که هست، هزینه اش هم بیشتر می شود. بدبخت می شوند و فکر چاره میوفتند. یک خاکی به سرمان می کنند در هر حال. اما نمی شود. نمی کنند. نمی کنیم. بیخیال نمی شویم. نمی دانم چرا نمی ترسیم. چرا باز سوار می شویم. چرا باز تکرار می کنیم. باور کن بیشتر مواقع از تحلیل خودمان عاجزم.